ولادت پیامبر(صلی الله علیه وآله)

غلامرضا سازگار
پیامبر اکرم(ص)-ولادت

بامداد امید بود و نوید
خنده زن سر زد از افق خورشید
با خط نور در سپهر نوشت
صبح دانش به شام جهل دمید

شب به پایان رسید انسانها
صبح قرآن دمید انسانها

قطره ها ذره ها به لحن فصیح
ریگ ها سنگ ها بصوت ملیح
همه بانگ رسایشان تکبیر
همه ذکر مدامشان  تسبیح

خیزد از دشت و باغئ نخل و گیاه
نغمه لا اله الا الله

عید امید و عید وجد و سرور
مردن تیرگی ولادت نور
عید مستضعفان ودای ظلم
عید مه طلعتان زنده بگور

عید رشد جوان و عزت پیر
عید آزادی زنان اسیر

عید میلاد سید عرب است
شب حق روز و روز کفر شب است
تن حماله الحطب در نار
عید تبت یدا ابی لهب است

عید وحدت که در صف توحید
عزلت مسلمین شود تجدید

دوستان را به اتفاق قیام
دشمنان را بجز نفاق حرام
تا شود کور چشم خفاشان
میدهد نور آفتاب مدام

گو بسوزد به نار بخل عدو
وحده لا اله الا  هو

هفته وحدت است و عهد الست
سیل سا قطره ها بهم پیوست
مفتی دین فروش آل سعود
مفت داد آبروی خود از دست

همه بت ها جمال حق جویند
وحده لا شریک له گویند

تیرگی از درون هستی رفت
دیو کبر و غرور و مستی رفت
دور بیداد و ظلم پایان یافت
بت نگون گشت و بت پرستی رفت

اصفر و احمر و سفید و سیاه
همه در سایه رسول الله

ای ضعیفان چنگ استکبار
ای اسیران جنگ استعمار
نور آزادی از افق سرزد
بگسلانید بند استثمار

هان ای خفتگان قیام قیام
ذلت و بردگی حرام حرام

دشمنان گرچه پشت سندانند
خرد در زیر پتک ایمانند
پیش سیل هجوم حق پستند
گرچه در فتنه سخت بنیانند

قطره ها همچو بحر بخروشید
بر زوال ستمگران کوشید

برقی از مکه نیمه شب رخشید
که فروغ یگانگی بخشید
با خط نور نقش زد که یکی است
ابیض و احمر و سیاه و سفید

مجد کس در سفید نامی نیست
جزیه تقوی کسی گرامی نیست

ای کتاب خدا کلام خوشت
وی نجات بشر پیام خوشت
وی شعار  نجات هر مظلوم
پیش ظالم همیشه نام خوشت

برتر از اوج و هم پایه تو
رمز وحدت بایه آیه تو

ای به قربان مقدمت جانها
بانگ زن  بر نجات انسانها
رمه تنها و دشتها پر خوف
یار گرگان شدند چوپانها

تو بملک وجود بانگ بر آر
خفتگان رامگر کنی بیدار

گو در آنجا که عدل و ایمان نیست
هر که ساکت بود مسلمان نیست
آنکه را با درنده خویان خوست
نه مسلمان بحق که انسان نیست

بانگ زن ای رسول امت را
که بیایید باز وحدت را

"میثم" از دار عشق تا لب گور
لب گشا بر علیه منطق زور
دشمن ار دست و پا برد ز تنت
مبری دل ز دوست با همه شور

سردار بلا بزن فریاد
تن مده زیر ذلت و بیداد


*************************

قادر طراوت پور
رسول اکرم(ص)-مناجات-اوضاع منطقه

الا ای چشمه نور خدا در خاک ظلمانی
زمین با نور اخلاق تو می‌گردد چراغانی

به گرداگرد لبخند تو می‌چرخند شادی‌ها
از آن بهتر نمی‌دانی که طفلی را بخندانی

چو چشم آسمان منظومه نسل تو خورشیدی
چو باغ کهکشان دنباله راه تو نورانی

تحیّر بهترین وصف است در شام تماشایت
«بحیرا» می‌برد هر صبح نامت را به حیرانی

به لبخندی مسیحا را دم روح‌القدس دادی
سلیمان را نشاندی بر سر تخت سلیمانی

فرود آمد فراز کاخ کسرا با قدوم تو
به خود لرزید از نام تو شاهنشاه ساسانی

دلم را مهربان من! به پابوس تو آوردم
که آرامند در پای تو دریاهای طوفانی

ببخشا بر من ای آیینه رحمت! که می‌خواهم
بگویم حرف‌هایی را که خود ناگفته می‌دانی

پر از شوق تماشاییم و از دیدار محرومیم
حرامی‌ها سر راه و بیابان‌ها مغیلانی

چنان شام سیه آغاز صبح ما سیه‌روزی
چنان خواب گران پایان شام ما پریشانی

«خلافت» شد چنان طوفان که دریا را به کف گیرد
«جماعت» شد چنان ساحل زمین‌گیر گرانجانی

«یهودیها» میان امتت سرگرم خونریزی
«سعودی‌ها» به جنگ کودکان گرم رجزخوانی

طواف کعبه را برعکس فهمیدند این امّت
ابوسفیان امیر است و علی در خانه زندانی

سر منبر ابوجهل است و بر مسند ابومروان
مدینه سر به زیر افکنده از شرم پشیمانی

به خون و اشک می‌گرییم «أشکو یا رسول‌الله»
که گردن می‌کشد تیغ خیانت سمت عریانی

حجاز است و بنی‌شدّاد؛ مصر است و بنی دجّال
عراق است و بنی‌صدام، شامات است و سفیانی

به مسجدها «خلافت» می‌کند بیعت به خونریزی
به منبرها «جهالت» می‌دهد فتوی به نادانی

«ملک حجّاج» سرمست از شراب تلخ صهیونی
سپاه فیل را در مکّه می‌خواند به مهمانی

«خلافت» با «یزید»ی‌ها «امامت» با «ولید»ی‌ها
کلیمی‌ می‌دهد تعلیم آداب مسلمانی

دمشق آوار آوار و حلب آواره آواره
فلسطین در «حضر موت» و یمن در مرگ و ویرانی

نشان از یورش تیمور دارد «جبهه‌النصره»
شرف دارند بر «داعش» مغول‌های بیابانی

ملک گرگ و ملک خرس و ملک مار و ملک عقرب
سعودی‌های وهّابی، برادرهای شیطانی

مسلمان می‌کشند این ناجوانمردان به نام تو
مسیحی می‌برند این نامسلمان‌ها به قربانی

شکوه سرفرازی را به یغما برد خودبینی
برای بهترین امّت نه سر ماند و نه سامانی

در این عمری که در تکرار باطل رفت می‌مانم
که درمان پشت دردی بود و دردی پشت درمانی

چه می‌شد امّت افتاده در آتش به پا خیزند؟
میان شعله برخیزند از خواب زمستانی


*************************

اسماعیل شبرنگ

باران چشمان ترم را دوست می دارم
تنها امید آخرم را دوست می دارم

او رحمةٌ للعالمینِ تک تک ماهاست
از جان و دل من دلبرم را دوست می دارم

کوری چشمان بخیل دشمن ابتر
بابای زهرا مادرم را دوست می دارم

من از گذشته تا به حالا ... تا خود محشر
من تا ابد پیغمبرم را دوست می دارم

یک گوشه از چشمان او ما را مسلمان کرد
آقای سلمان پرورم را دوست می دارم

اسلام من با نام مولایم گره خورده
آوای حیدر حیدرم را دوست می دارم

بیزارم از اسلام آمریکایی دشمن
این جمله ی افشاگرم را دوست می دارم

مهدی زهرا تکیه گاه سرزمین ماست
پشت و پناه کشورم را دوست می دارم

حبّ ولایت رمز پیروزی در این جنگ است
دنیا بداند رهبرم را دوست می دارم

هرکس که با پیغمبر و آلش در افتاده
هر دولتی باشد بداند که ور افتاده


*************************

نجمه پورملکی
حضرت رسول(ص) و امام صادق(ع(-ولادت


دوباره مطلع شعرم شده سلام شما
بلال طبع لطیفم شده غلام شما
دوباره رد شده اى از کنار و گوشه شهر
دوباره گم شده ام بین ازدحام شما
به هرطرف که نسیم عبایتان بوزد
بلند مى شوم آقا به احترام شما
چقدر جاذبه دارى به روى منبر نور
چقدر بوى خدا می دهدکلام شما
نمى شود به خدابینتان نظر بدهم
تویى امام على و على امام شما:

مرا براى اویس قرن شدن بخرید
 براى نذر حسین و حسن شدن بخرید...

بزن به شانه سلمان بگو که یار من است
کنار دست شما بودن افتخار من است
براى علم ثریا به آسمان رفتن
همیشه پیشه این مردم دیار من است
 نبى امى مکتب نرفته ام همه جا
 سخن ز معجزه هاى تو و نگار من است
فداى رحمت چشمان آسمانیتان
 که یک نگاه شما مایه قرار من است
همیشه دادن اذن مدینه کار شماست
همیشه گریه براى مدینه کار من است

 منم اسیر نگاه پیمبری شده ام
بروى گنبدخضرا کبوترى شده ام...

تویى که اسم تو با هر زبان ستوده شده
 میان عالم هفت آسمان ستوده شده
 جلوتر از همه ى عرش و فرش و لوح و قلم
جلوتراز همه ى انس و جان ستوده شده
زمان حضرت آدم زمان حضرت نوح
 خلاصه عشق تو در هر زمان ستوده شده
 نبى خاتم من اى رسول رحمت من
همیشه عشق تو در قلبمان ستوده شده
فداى اسم محمد که در کتاب زبور
 براى تک تک پیغمبران ستوده شده

 به روى کاشى فیروزه اى عرش خدا
نوشته اسم تو و اسم حیدر و زهرا...

ز شرم روى تو یوسف خجالتى شده است
مسیح کوچه گداى محبتى شده است
میان کنگره هاى تمام کسراها
به پیش پاى تو امشب قیامتى شده است
 چه کرده اى تو مگر بین نامسلمانها
 تمام رابطه هاشان رفاقتى شده است
بدون یاد تو اصلا زمان نمى گذرد
برایم این صلواتت عبادتى شده است
ببین به برکت قرآن و اهل بیت شما
میان شیعه وسنى چه وحدتى شده است

 خدا به امت مرحومه ات نظر دارد
 دعاى خاتم پیغمبران اثر دارد...

فداى روح مسیحایى رسول خدا
صفاى لیلة الاسرایى رسول خدا
فداى جامه سبزش بزیر نور کسا
فداى چهره زهرایى رسول خدا
فداى خلق عظیمش به زیر بارش سنگ
فداى آن دل دریایى رسول خدا
فداى عشق خدیجه که بوده در همه دم
انیس و مونس تنهایى رسول خدا

عروس خانه حیدر شده بدون جهاز
تمام هستى و دارایى رسول خدا:

اگرچه اجر رسالت ادا نشد هرگز
على ز فاطمه تو جدا نشد هرگز...
امام صادق ما شیعیان دعاگر ماست
همیشه سایه علمش به روى این سر ماست
فداى آنهمه ایثار و غربتش بشوم
که دردغربت او هم شبیه مادر ماست
همیشه کرده براى همه روایت عشق
حدیث سینه او افتخار منبر ماست
خوشا به حال مُفَضَّل که درس توحیدش
 ز یمن و برکت استادى مفسر ماست
گمان کنم که مرامت به مصطفى رفته
 گمان کنم که نگاهت شبیه حیدر ماست

تویى که شیخ الائمه ملقبت کردند
 رئیس مذهب و استاد مکتبت کردند...


*************************

غلامرضا سازگار
پیامبر اکرم(ص)- امام صادق(ع)-ولادت

امشب وجود را شرف دیگر آمده
در جلوه آن جمال خدا منظر آمده
در شام تیره مهر جهان گستر آمده
دوران تیره گیّ و ستم بر سر آمده

بر جنّ و انس و حور و ملک رهبر آمده
عید امام صادق و پیغمبر آمده

عالم محیط جلوۀ دادار سرمد است
ملک وجود یکسره خلد مخلّد است
هر سو که رو نهید عیان حسن احمد است
در جلوه آفتاب جمال محمّد است

از آفتاب بر همه روشنتر آمده
عید امام صادق و پیغمبر آمده

امشب رسل رسول خدا را صدا زنند
هر یک دم از ثنای محمّد جدا زنند
دست دعا به دامن آن مقتدا زنند
بت ها به کعبه دم ز رسول خدا زنند

گویند بت شکن ر سوی داور آمده
عید امام صادق و پیغمبر آمده

ای بت گران ترانۀ توحید سر دهید
این مژده بر تمامی نسل بشر دهید
از لحظۀ شکستن بت ها خبر دهید
پیغام از ولادت پیغامبر دهید

ظلمت رها کنید که روشنگر آمده
عید امام صادق و پیغمبر آمده

ای آفتاب جلوه نمایی مبارک است
ای حسن غیب پرده گشایی مبارک است
ای بزم شب فروغ خدایی مبارک است
ای بردگان طلوع رهایی مبارک است

دوران زورگویی و طغیان سر آمده
عید امام صادق و پیغمبر آمده

خوبان روزگار حقیر محمّدند
خورشید و ماه هر دو اسیر محمّدند
پیغمبران تمام بشیر محمّدند
یک جلوه از جمال منیر محمّدند

او آفتاب و خیل رسل اختر آمده
عید امام صادق و پیغمبر آمده

ای آمنه تو خود صدف درّ سرمدی
زین رتبه بر زنان دو عالم سرآمدی
بنت وهب نه، مام گر امّی احمدی
اینک به خود ببال که امّ المحمّدی

هستی محیط نور از این گوهر آمده
عید امام صادق و پیغمبر آمده

این است آنکه بتکده زیر و زبر کند
زانگشت خویش معجز شق القمر کند
خود را تمام عمر چراغ بشر کند
شام سیاه عالمیان را سحر کند

در دامن تو مهرِ جهان پرور آمده
عید امام صادق و پیغمبر آمده

ای مکّه بر تو نور محمّد خجسته باد
بتهایِ شرک با تبر او شکسته باد
پیوند کفر با نفسِ او گسسته باد
دستِ ستمگران جهانخوار بسته باد

دستی که دادِ عدل ستاند بر آمده
عید امام صادق و پیغمبر آمده

پیدایش دو آیت سرمد مبارک است
یک صبح را دو عید مؤّید مبارک است
در تیرگی تجلّی احمد مبارک است
میلاد ابن محمّد مبارک است

درّی الهی از صدف دیگر آمده
عید امام صادق و پیغمبر آمده

در چشم علم مشعل روشنگر است این
استاد کل ولّی خدا جعفر است این
آئینۀ حقیقتِ پیغمبر است این
معصومِ هشتم است و ششم رهبر است این

آری خدای را ششمین مظهر آمده
عید امام صادق و پیغمبر آمده

ما را بود هماره ره و رسمِ جعفری
مشی و مرام جعفری و عشق حیدری
داریم بر تمام ملل مجد و سروری
با چارده چراغ نمودیم رهبری

"میثم" در این مسیر ثنا گستر آمده
عید امام صادق و پیغمبر آمده


*************************

احمد ایرانی نسب
حضرت رسول(ص)-ولادت

به احترام تو امشب ترانه باید گفت
هـزارتا غـزل عاشقانـه بایـد گفت
برای عرض ارادت مدینه بایـد رفت
و یک غزل وسط آستانه بایـد گفت
برای منتظرانی که در پی ات هستند
ز خال گوشه ی لبها نشانه باید گفت
ولایت تو به مـا تـا قیامتـم باقیست
پیمبـری تو را جاودانـه بایـد گفت

برای خواندن مدحت اجازه میخواهم
برای زنده شدن جان تازه میخواهـم

شبی که سـوی خـدا شد نگاه آدمهـا
و پـاک شد ز قدومت گنـاه آدمهـا
صـدای بال و پری که نوید می بخشـد
که میرسد به جهان تکیه گاه آدمهـا
و دختـران همگی عاشقانـه خندیدند
به روزگـار غـریب و سیـاه آدمهـا
قیامتـی شـده بر پـا بـه یمـن آمدنت
چو یوسفی که برون شد ز چاه آدمها

نگیر روی خودت را نقاب لازم نیست
تو آمـدی و دگـر آفتـاب لازم نیست

شکسته آمـدنت پایــه های کسـری را
بیا بهـم بـزن این مبهمـات دنیـا را
هـزار سـال دلش شعلـه های آتش بـود
تو آمدی که گلستان کنی همه جـا را
به احتـرام تـو شیطـان نمی پـرد دیگـر
بیا ادامـه بـده معجـزات عیسـی را
و لات ها همگی یک به یک زمین خوردند
به یک اشاره به چرخ آوری تبرها را

تو نور کاملی و سایه هم نمیخواهی
پیمبری قسم و آیه هم نمی خواهی

تـویی کـه رحمت للعالمین شـدی آقا
به کارنـامـه ی خلقت نگیـن شدی آقا
بـه روزگـار پـر از هرج و مرج جاهل ها
بزرگـوار شــدی و امیـن شـدی آقـا
نخی ز تار عبایت دخیـل مـردم شـد
ببین چگونه تو حبل المتیـن شدی آقا
تو مهربانـی و بارانـی و پـر از مهـری
و مقتــدای همـه مومنیـن شـدی آقا

برای عیدی ما یک مدینه هم کافیست
اگر نبود همین سوز سینه هم کافیست


*************************

سید هاشم وفایی
حضرت رسول(ص)-ولادت

ای دل همه جا دوباره زیباست
هرسو که کنی نظاره زیباست
بنگر تو به ماه و رقص نورش
چشمک زدن ستاره زیباست
فصل گل و موسم بهار است
دیدار گل بهاره زیباست
بنگر تو به آسمان که خورشید
در هاله ای از شراره زیباست
ذرّات جهان به چشمت امروز
دانی که چرا هماره زیباست

مرآت جلال ایزد آمد
عطر نفس محمّد آمد

این نور که جلوه ای خدائی است
آئینۀ حُسن کبریائی است
زین مهر پُر از تجلی و عشق
هستی همه غرق روشنائی است
این زمزمۀ ولادت او
آهنگ نسیم دلربائی است
گر غنچه صفت تو عقده داری
کارش همه دم گره گشائی است
فریاد بزن زدل، دل تو
گر همچو کبوتری هوائی است

مرآت جلال ایزد آمد
عطر نفس محمّد آمد

تا رشتۀ غم گسست آن روز
شد آمنه گل به دست آن روز
بشکفت گل وجود احمد
با جلوۀ حق پرست آن روز
تا شور ولادتش به پا خواست
آتشکده ها نشست آن روز
در موکب این امین خلقت
بت های جهان شکست آن روز
در حالت وجد و شور کعبه
از شوق شنفته است آن روز

مرآت جلال ایزد آمد
عطر نفس محمّد آمد

عاشق شده مهر بر جمالش
مات است ز جلوه و جلالش
این است همان گلی که یزدان
گفته سخن از گل جمالش
این است همان پیمبر نور
جان همه برخی کمالش
شور دگری فکند در دل
گلبانگ اذانی از بلالش
جبریل شب ولادتش گفت
با زمزمه و طنین بالش

مرآت جلال ایزد آمد
عطر نفس محمّد آمد

قرآن ورق روایت اوست
گلزار پِر از حکایت اوست
اسلام اگر شده ست جاوید
از همت و از درایت اوست
هرکس که محمّدی است فردا
در سایه ای از حمایت اوست
منشور نجات امت او
در دست پُر از کفایت اوست
ای آن که به روز ناامیدی
چشمت به سوی عنایت اوست

مرآت جلال ایزد آمد
عطر نفس محمّد آمد

چشمان فلک ز خلقت او
بوده است گواه عصمت او
مُحرم شده جبرئیل از عرش
آید ز پی زیارت او
این است شرافتش که جبریل
بسته ست کمر به خدمت او
سرمایۀ عزّت دوعالم
باشد به خدا محبت او
در روز شکفتنش وفائی
سوگند به او وعترت او

مرآت جلال ایزد آمد
عطر نفس محمّد آمد



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







موضوعات مرتبط: پیامبراکرم(ص) - ولادت،مدح
[ 21 / 9 / 1395 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]